کاش این بها ر، بهاری که می گن اسمش یه چیز دیگه بود.کاش وقتی می رفت، بچه همسایمون نمی گفت : بها ر،بهار که می گفتن این بود! کاش این بهارخانوم کمتر نازک نارنجی بود ویه کم از قیصر یاد می گرفت ،کاش وقتی می اومد می تونستیم واسش درد دل کنیم و اونم پاشنه کفششو می کشید و وراه می افتاد تا انتقام همه ما رو از نا مردای سال قبل بگیره.اما این بهار خانوم که به ما می رسه عالم و آدم بهش تجاوز کردن، مثل سید معتادش کردن که دیگه قدرت نداشته باشه و دستش به سرش نرسه. کاش این همه امید و آرزویی که شبه عیدی قلنبه می شه نثار یه چیز وکس دیگه ای که زورش بیشتره می شد. کاش این بهار خانوم یه کم ورزشی ،حرکتی ،چیزی طی یکسال می کرد که اینقدر بی بو وخاصیت نباشه.این بهار خانوم نمی تونه خودشو تکون بده چه برسه به اینکه بخواد واسه کلی آدم که براش لحظه شماری می کنن وبا هزار دعا و آرزو بدرقه اش می کنن کاری انجام بده.اصلا کاش این بهار خانوم ما اسمش حسین رضازاده بود. کاش مثل همیشه مطمئن بودیم که وقتی حسین آقا می آد تو گود تحت هر شرایطی،با هر وزنه و رقیبی هم که باشه برنده می شه.حسین آقای ما وقتی بیاد، خیلی با قدرت پای وزنه وا میسته .دستاشو تا مچ سفید می کنه و همه ما مطمئنیم که روسفید می شیم. انقدر بهش اطمینان داریم که اگر تمام وزنه های دنیا رو هم جلوش بذارن شرط می بندیم که بلندش می کنه و خم به ابرو نمی آره .حتما زیر تمام وزنه های دنیا می خنده و سعی می کنه که همه ما ببینیمش.بر عکس این بهار خانوم که با هزار ناز و کرشمه می آد وهزار بوق و کرنا براش می زنن اما دریغ ،دریغ از بلند کردن یکی از وزنه های سبک ما... کاش امسال حسین آقای ما یه چیزی یواشکی زیر گوش این بهار خانوم بگه که یه کم به رگ غیرتش بربخوره ،اینکه وزنه رو تا دم پاش نیاره و یه دفعه ولش نکنه و بره بخوابه... کاش اگه حسین آقا لازم می دونه همین دم اومدنی ،مثل مربیا یه دونه بخوابونه زیر گوش بهار خانوم که بفهمه همه ما بهش امید داریم و همه داریم نگاهش می کنیم.
کاش این بهار...
می گن تو شادی اومدن کسی نباید از غم و غصه حرف زد .شگون نداره. راست هم می گن ،بهتره از امید شروع کنم: ...سالهای ساله که تمام رمال ها و فالگیرهای مختلف نوید دادن که امسال سال مهمی تو زنگیمه ،اینکه اتفاقهای خیلی خوبی برام می افته و ... به همین خاطر بر عکس سالهای قبل با امید و شور وشوق به استقبال بهارمی رم. می خوام بر خلاف سال های قبل که لحظه سال تحویل یا خواب بودم یا تو سفر یا ... خونه بمونم و تمیز و مرتب لحظه سال تحویل شاد باشم . شنیده ام که درست لحظه ای که صدای توپ سال تحویل بلند می شه دم ماهی های قرمز توی تنگ آب تکون می خوره و بعدش ...همیشه دلم می خواست ببینم که این اتفاق می افته یا نه اما هیچ وقت خواب یا اعتقاد نداشتن به این حرف ها بهم فرصت این تجربه ها را نداد. کاری به درستی یا نا درستی این قصه ها یا حرفای اون فالگیرها ندارم . اگه اینا خرافاتی بودنه ،می خوام امسال خرافاتی باشم . می خوام امسال حواسم به بهار و دور و برم باشه. مثل همین دیروزکه دیدم علفها از لای سنگفرشهای دم بلوکمون دارن زور می زنن که بیان بیرون. سفت و سخت بودن اون سنگفرش ها و هزار دلیل دیگه می تونه باعث بشه که این سبزه ها همون زیرراحت بخوابن وبه خاطر زندگی چند روزشون و بعد زیر پا له شدن و هزار کوفت و زهر مار دیگه به خودشون سختی ندن ونخوان که از این مسیر سخت بیان بیرون. می خوام امسال حواسم به بهار باشه. می خوام امسال ناامید نباشم، که چاره ای هم جز این نیست! می خوام هر روز برای این علف ها و ذره ذره باز شدن شکوفه ها تا بهار و بعد مرگشون دست بزنم.می خوام سیزده بدر تمام سبزه های دنیا رو به هم گره بزنم.می خوام یک تنه به تمام ناامیدهای اطرافم امید بدم که دیگه حتما امسال، سال خوبیه. می خوام ماهی توی تنگمون خاطر من هم که شده درست موقع سال تحویل دمشو تکون بده.به همین دلیل هم که شده می خوام لحظه سال تحویل بیدار باشم. می خوام واسه یه بار هم که شده فکر کنم تمام حرف های این فالگیر ها درست از آب در می آد. نمی خوام مثل سال قبل که آسانسورساختمونمون خراب شده بود میون راه پله های تموم نشدنی سال رو تحویل کنم. خدا کنه که امسال آسانسور ها خراب نشن ، ماهی ها یادشون باشه که دمشونو تکون بدن ، همه فالگیرها هم رو سفید باشن ،...
شما هم بنويسيد (2)...